مادرانه های یک مــــــــادر

چقدر شیرین است دختر داشته باشی ..

چقدر شیرین است دختر داشته باشی آن هم یکی مث تو زیر چشمی که نگاهم میکنی و میخندی انگار فقط دنیا را برای خوشبخت شدن من آفریدند  وقتی عروسک دوستداشتنی ات را  یا بقول خودت همان ، لی لی که بیچاره جز شورت  صورتی خالداری لباس تنش نمانده از بس با کودکی هایت به جانش می افتی.. نیم وجب قد بیشتر نداری و جلویم رژه میروی و محکم لی لی را به آغوشت چسباندی و آرام به پشتت میزنی و میگویی...ششششششش مثلا میخواهی برای من ادای مادر بودن درآوری.. و این جز لحظاتیست که از دیدن احساس های دخترانه ات وجودم عشق میکند   چقدر شیرین است دختر داشته باشی آن هم یکی مث تو وقتی ساعت دلربایی میشود و بالشت را برمیداری و چند تیکه اسبا...
19 بهمن 1392

مرا کوک کن باز..........

سلام بر عزیز دل مامان چه زمستان گرم است با تو... وقتی تو هستی گرمای بودنت شیطنت وار بر سرمای پشت دیوارها قهقهه میزند شیرینی و دوستداشتنی خواب که میروی مثل فرشته ها خانه سوت و کور است و خاموش دلم هزار بار فرمان میدهدم که بیدارش کن برو هزار بوسه اش کن و بگو بلند شو برایم بخند برقص کودکی هاییم را کوک کن باز.......... ....................................................... عشقم این عاشقانه هایی بود که خوابی و در این خاموشی خانه برایت نوشتم فقط و فقط تقدیم به تو و دستان کوچکت که دنیای مرا در چنگ دارند ...
1 بهمن 1392

امام حسین اشک نمیخواهد...مظلوم نیست..سرمشق است

سام همدمم امشب شب تاسوعاست چند ساعتی مانده تا نماز صبح.. دلم خیلی گرفته دخترم...با هم رفتیم مسجد..باز هم با عشق مقنعه مشکی برایت پوشیدم و با هم راهی مسجد امام حسین شدیم...این اولین مسجدیه که تو رو تو 3 ماهگی آوردمت توش خیلی دوسش دارم... دلم یه روضه ی حسابی و سنگین میخواد از اون روضه های حاج منصور و مناجات با خداش اما روضه ها گاهی به دلم نمیچسبه چون در تعجبم بعضیا فکر میکنن باید امشب به حال دل زینب سوخت به حال دل خیمه ها و کربلا.... ناله میزنن همه برا علی اصغری که بر نیزه است برا عباسی که همه امیدش مشک آبش شده برا حسینی که تنهاست و بی یاور.............. ولی من با همه بدیم هرگز بر این چیزها گریه نکردم.... گریه میکنم ک...
22 آبان 1392

وقتی عروسکم ..عروسکش را بغل میمند

تو با تمام بزرگیت اندازه یک عروسک بغلم جا گرفته ای لابه لای همین بازوان و دستان نهیفم غرق شده ای در آغوشم با چشمانی زلال نبضی چلچله وار ، که در این هیاهو بر احساس لامسه من در میزند و لبخندی که همیشه دلبری میکند، و چون اناری بر درخت در این گرمای عاشقانه پیش تو  دلم صد قاچ میشود و من آرام در آغوش ، فشارت میدهم که باور کنم مال منی آن دم که  تو دور از نگاه من که چنین براندازت میکند عروسکت را بغل گرفته ای... بوسه میزنی می فشاری و باز من، بیشتر از پیش عاشقت میشوم..... "مادرانه ای ، تقدیم به عروسکم" ...
13 مهر 1392

عاشقتم

عاشقتم وقتی که میبینم چقد به خودت زحمت میدی تا گنده ترین دمپایای سف کشیده جلوی در رو بپوشی....... عاشقتم وقتی اینهمه مهربونی که موقع شیر خوردن میخوای هم مامان خودت باشم هم مامان هر وسیله ای دست تویه.. از عروسک آهنربایی در یخچال گرفته تا اسباب بازیات و کنترل تلوزیون و دستمال کاغذی و هرچی تو دوست داری .. لباس منو بلند کنی تا شیر بخورن و با صدای مرچ و مرچ ادای شیر خوردن رو براشون در بیاری.. عاشقتم وقتی  یکی دنبالت میکنه تو شیرجه میپری بغلم و همه دنیای خوت رو مادر مطلق میدونی.. عاشقتم وقتی من از ته دل بوسه بارونت میکنم و تو هم با اون دهن کوچولوت یه عالمه بوس بوس میای طرف من که البته نص...
29 شهريور 1392

ظهــری بهاری

یک سال گذشت.... چقدر خوشحالم که قد کشیدن نیلوفرانه ات را نظاره ام، ولی  خوب میـدانم،یک روز خواهد آمد که دلم بی هوا برای تک تک این روزهایی که رفته اند،بغض کند و شاید بغضهای کهنه ام وا شود وقتی دلم برای روزهایی تنگ شود که هوس کنم باز در ظهری بهاری لباسهای رنگی رنگی و کوچکت را یکی یکی ، تن به زلال آب دهم و زیر رقص شکوفه ها،پهن کنم.. ...
29 شهريور 1392