عشق شیرین من
باز از شیرین کاریات بگم و هر چند وقت یه بار بیام بخونمشون و بخندم
نیم وجبی تازه 1 سال و 9 ماهت شده
من تو آشپز خونه دارم غذا درست میکنم میای دامنو میگیری و با التماس و ناز میگی
ما ما...............ماما.............خااااش میکنم بده............خاااش میکنم(خواهش میکنم)
آخه تو اینا رو از کجا یاد گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من عصری خواب بودم و بابایی کنارم داشت درس میخوند
هر چی بابا بالای سرم میگفت بلند شو خودمو میزدم به خواب
یهو تو اومدی تو اتاق و میای میزنی به شونه ام میگی:پا شووو تبل پاش.
من و بابا مردیم از خنده و از بس خندیدم دیگه خوابو بیخیال شدم
به بابایی جدیدا میگی
بابا اِ ما هیم............با سِد(سید)....
میای بهم میگی مامان اِماهیم دیونه است... بعد غش غش میخندی
منم هی میخوام این جمله رو از دهنت بگیرم این خنده لعنتی نمیزاره
البه بابایی هم بدش نمیاد...
و و و........بقیه اش الان یادم نمیاد
فقط میدونم عشق منی