مادرانه های یک مــــــــادر

عشق شیرین من

1392/11/1 2:49
نویسنده : مادر
353 بازدید
اشتراک گذاری

باز از شیرین کاریات بگم و هر چند وقت یه بار بیام بخونمشون و بخندمخنده

نیم وجبی تازه 1 سال و 9 ماهت شده

من تو آشپز خونه دارم غذا درست میکنم میای دامنو میگیری و با التماس و ناز میگی

ما ما...............ماما.............خااااش میکنم بده............خاااش میکنم(خواهش میکنم)خنده

آخه تو اینا رو از کجا یاد گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تعجب

 

من عصری خواب بودم و بابایی کنارم داشت درس میخوند

هر چی بابا بالای سرم میگفت بلند شو خودمو میزدم به خواب

یهو تو اومدی تو اتاق و میای میزنی به شونه ام میگی:پا شووو تبل پاش.

من و بابا مردیم از خنده و از بس خندیدم دیگه خوابو بیخیال شدمقهقهه

 

به بابایی جدیدا میگی

بابا اِ ما هیم............با سِد(سید)....

میای بهم میگی مامان اِماهیم دیونه است... بعد غش غش میخندینیشخند

منم هی میخوام این جمله رو از دهنت بگیرم این خنده لعنتی نمیزاره

البه بابایی هم بدش نمیاد...

 

و و و........بقیه اش الان یادم نمیاد

فقط میدونم عشق منیبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)