مادرانه های یک مــــــــادر

شروعی دوباره

1396/3/24 22:32
نویسنده : مادر
137 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دنیای مادرانه من

سلام نی نی وبلاگ

سلام کودک تنها مانده درون من در این صفحات مجازی

دقیقا الان نمیدونم از کجا باید بنویسم

از وقتی که 2 ساله بودی

یا از وقتی که پروژه بای بای  پوشکت تموم شد با موفقیت

از وقتی که توبد 3 سالگیت رو گرفتم عکسی پیدا کنم و بزارم

یا از روزی که فهمیدم باز هم احساس مادرانه ام گل کرده و تپشی در درونم حس میکنم و تو 3 سال و نیم بیشتر نداشتی که دیگر لذت داشتن یک موجود دوستداشتنی که قرار است خواهر یا برادرت باشد

باز هم لذت لپ لپ داشتن در درونم که پسر است یا دختر

یا بگویم از روزهایی که فهمیدیم واقعا میخواهی برادر دار شدی

از شدق تو و بوسه هایی که در آن همه وقت تا دنیا آمدنش بر شکمم میزدی

از احساس غریبانه ات بعد از اولین دیدار برادر دوستداشتنی ات که انتظار نداشتی یک نوزاد اینهمه کوچک باشد و نتواند حرف بزند

و شاید منتظر یک همبازی بودی

از لذت اسکوتر آبی رنگی که کادو پیچ کرده بودیم و در لحظه ورود از بیمارستان به خانه بهت هدیه کردیم و گفتیم از طرف نی نی مون به آبجی گلش بود و تو سر از پا نمیشناختی و همیشه از لذت اون هدیه گفتی

از لذت کمک کردنت به من در پوشک کردن عشق جدیدمان

از اینکه هرگز حسودی نکردی

اذیت نکردی 

رقابت نکردی

و از این جور مسائل که میگفتند از مشکلات فرزند اول با دوم است

از لذت کم کم راه افتادن داداشی

از ana صدا زن اسم تو از زبان داداشیت

از کجای اینهمه سال بگویم که الان تو دیگر خانمی شدی برای خودت

و و داداشی مرد کوچک خانه

با حضور داداش به جامعه القران اشاره بردمت و گواهی دوره اشاره گرفتی

از اینکه هنوز بابایی داره تلاشش رو برای کنکور میکنه و همین الان طبقهبالا داره تست میزنه و کمتر از 1 ماه از کنکورش مونده و ما بسیااااار امیدواریم به نتیجه گرفتنش بعد از اینهمه سال....

و خیلی حرفها که مانده است تا بگویم......

درسته اینجا در این صفحه نبودم

اما

به برق چشمهای شما که نگاه میکنم راضیم که برای شاد بودن و کودکی زیبا داشتنتان هرآنچه از دستم بر میآمد دریغ نکردم

از پسرکم گاه در دلم عذر خواهی میکردم که لحظه لحظه کودکیش را چون ابتدای کودکی دخترم ثبت نکردم ولی وقتی خودم را قاضی میگذارم در کنار روزهایی که واقعا وقت برای داشتن آرامش و زیبا زندگی کردنتان میگذاشتم احساس ضعفی نمیکنم

بی شک داشتن دو فرزند کم سن به اندازه فرزند اول وقت برایت نمی ماند و من از اینکه بنویسم و کمتر با شما باشم راضی نبودم

هر چند میتوانستم کوتاه بنویسم ولی نیاز روحی و درونی خودم به فاصله گرفتن از فضای مجازی زیاد شده بود

و مهم این لحظه هست 

که دخترکی مثل دسته گل 5 ساله و2 ماه و 4 روزه 

و پسرکی شیرین 1 سال و 9 ماه و 5 روزه دارم

و همین لحظه دارن توی اتاق کناری بدو بدو میکنن و خنده های شیرینشان ساعت عشق خانه را کوک کرده

 

دوستتان دارم

مادر❤❤

فقط بدانید

در لحظه به لحظه ای که مینویسم و نمیرسیدم بنویسم در کنار شما بودم و سرگرم مادرانه هایم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)