یه عالمه اولین..........
سلام خوشگل پاییزی به دخی گلم..
بلاخره ما برگشتیم همدان و اینترنت دار شدیم
عجب غیبت کبری صغری ایی داشتیم ما
قشنگترین خبری برات دارم اینه که تو 6 ماه و 2 روزگیت صبح حدودای ساعت10 بود که متوجه
اولین دندونت شدم که الهی قربونت بشم که چه ذوقولیم شده بود..
الهی چرخش برات بچرخه
هوووووووووووووووووووووووو ماموریت بابا جونی پدرمونو در آورد
و بلاخره ما اومدیم
واکسن 6 ماهگیتم تو روستای پدری خودم تو مرکز بهداشت زدن
الهی قربونت بشم تا قبل واکسن همیشه موقع شوق کردنات با دوتا پات میکوبیدی به زمین اما تا 3 روز
اصلا با پای چت ببازی نمیکردی و بابا بزرگ که میدیدت
بابا حاجی هم هی قربون صدقه ت میرفت و کلی ناراحت میشد
اولین باریه قطره آهن خوردی
از درمانگاه که برگشتم برا اولین بار قرار بود برات فرنی درست کنم وایی خدا چه ذوقیداشتم...
البته گاز 3 روز بود کلا تو اون منطقه نبود و با پیکنیک برات غذا درست کردم........
و اندیمشک تو راه برگشتنمون به همدان بود که برا اولین بار نان دستت دادیم...
اولین کار خرابی هات هم از همین روزا شروع شد و بار اول با رورئک اومدی آشپز خونه و وسایل
آشپزخونه رو میریختی و کیف میکردی
روزی صد بار هم میفتادی به جون تلفن
فدات شم من.