مادرانه های یک مــــــــادر

شیرینترین سنو هام........

1392/6/28 17:11
نویسنده : مادر
218 بازدید
اشتراک گذاری

مهرماه 1390 اولین سنوم رو تو دهدشت پیش دکتر ابراهیم دانشمند واسه تست سلامتیت

با خاله ح رفتیم..قربونت برم که هزار بار نگاش میکردم تا سنوی بعدیت..

 

28آبان90دومین سنو 17 هفته و4 روز که یکی از شیرینترین لحظات زندگیم بود وقتی فهمیدم دخملی...

وای که اون شب بارون قشنگی میبارید...بابا جون بیرون وایساده بود که بفهمه تو گل دختری یا شازده

پسر...همینکه دکتر پیشوا گفت جنسیت:دختر...گفتم واااااای کافر...

کافر هم یه کلمه ورد زبون منه که وقتی دلم غش میره واسه یه چیزی یا به جای جمله دلت میاد میگم...

دکتر با ناراحتی گفت چیه دختر مگه بده چرا ناراحتی...منم با ذوق گفتم نه خانم دکتر این یه ناز بود

باهاش کردم من عاشق دخترم...

منم باباتو تصور میکردم که چه حالی میشه بهش بگم و خندم میگرفت...

وای وای بیرون که اومدم انگار همه میدونستن چی تو دلمه از بس ذوق میکردم...بابایی اومد جلو گفت

چی بود...منم تند تند از در مطب بیرون اومدم و زیربارون اونم دنبالم می اومد...ه میگفت بگو دیگه

بهش میگفتم التماس کن تا بگم....و هی میخندیدم(الانم که مینویسم یادم میاد،کلی میخندم)

حرصش در اومده بود میگفت زورم گرفته یعنی تو میدونی و من نمیدونم....

بهش گفتم حدس بزن اونم دقیق گفت:دختره....................

اون شب عین لپ لپ بودی که یا پسری یا دختر....

البته اگه تازمان شما لپ لپ باشه(یه شانسی بچه گونه است)اینم عکس سنوت

اینم آخرین سنو که 4 روز قبل از تولدت بود یعنی 16 فروردین

دکتر تو سنو قبلی این سنو که13 اسفند باهام کلی دوستانه برخورد مرد و کل صورتتو نشونم داد قربونت

برم حتی کف پاتو نشونم داد اینقده بابایی حسودیش شد که نگو........

یادشون بخیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)