مادرانه های یک مــــــــادر

بهترین هدیه روز تولد من...

1392/6/28 17:06
نویسنده : مادر
303 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه ٢٠رمضان ١٣٩٠بود

وقتی جواب بی بی چکت رو دیدم باورم نمیشد،باباجون هم کلی منتظر بود جواب چی میشه...

اومدم تو اتاق ،پرید جلوم چی شد؟

منم نقش بازی کردم و با کلی ناراحتی گفتم:خدا نخواست

بیچاره یه تسبیح دستش گرفته بود و داشت ذکر میگفت و....

میگفت ای خدا نمیدونم چرا دلم میخواد بابا بشم...

منم که بیظرفیت داشتم منفجر میشدم که چی شده.....

نگاهش کردم و سر از پا نشناخته با لهجه بچه ها گفتم:بابا شدی

بابایی حیرت زده گفت چی؟

بازم تکرار کردم و داشتم میترکیدم از شادی....بابا که اصلا باورش نمیشد

کلی براش راجب عملکرد بی بی چک توضیح دادم تا باور شد

بعد دستامو گرفت و عین بچه ها که رو تختخواب میپرن گفت بپریم هوا دارم میترکم از خوشحالی..

فرداش هم رفت اون یکی بی بی چک کاغذی کوچیک رو گرفت که مطمئن بشه...

همینکه مطمئن شد انگار من 9 ماهم بود منی که اصلا چیزی جز یه محبت کوچولو حس نمیکردم،چنان

بابایی تحویلمون میگرفت و نمیذلشت تکون بخوریم که نگو.....همش میگفت تو حامله ای بیا بشین...

منم کلی کیف میکردم..

خواستیم به هیشکی نگیم اولش ولی مگه جنبه داشتیم...نه

خاله فاطی که خونمون بود اولین کسی بود که فهمید...

ما میخندیدیم اون بیچاره که از هیچی خبر نداشت میگفت مگه دیونه شدین بعد بهش گفتیم....خاله

میگفت یعنی چی...باز چند بار بهش گفتم خاله...وقتی فهمید کلی از شادی میخندید و میگفت برو دروغ

میگید.....یعنی الان تو حامله ای؟نه اصلا....

رفتیم دکتر مساعد برام آزمایش خون نوشت که بارداریم کاملا براش اثبات بشه

و اینم جواب آزمایشت پیش آزمایشگاه دکتر راستگو تو خیابون بوعلی..

نگاه تاریخش کن ..دقیق روز تولد مامان جون....وای که تو بهترین هدیه روز تولدم بودی...

قربونت برم خدا..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)