مادرانه های یک مــــــــادر

اولین ماه خدای عشقم

1392/6/28 22:47
نویسنده : مادر
115 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته آسمونیم سلام ماه رمضانت مبارک....

دختری جونم امروز اولین ماه رمضان زندگیته، ماهی که توش فهمیدم خدا تو رو بهمون داد

ماه رمضان کلی افطار رو سحرش صفا داره...مخصوصا حالا که تو هستی و خونوادم...

هرچند خودمون دوتا بخور بخوریم

راستی شد ماه رمضون و یاد روزایی افتادم که

بچه بودیم ماه رمضون رو کله گنجشکی میگرفتیم...نازی

وقتی دبستان بودیم قبل اذان مغرب با مامانم مسجد میرفتم و همه نماز میخوندن من و دخترهای هم سنم

عقب جمعیت گرد هم نشسته بودیم و هر کی یه لقمه ای زولبیا بامیه ای پفکی بسکوییتی چیزی با

خودش میاورد و با هم تقسیم میکردیم و مثلا افطار مهمون هم بودیم....وقتی نماز تموم میشد داد زنهای

مسجد بلند میشید که اینهمه پچ  پچ موقع نماز چیه برید خونه هاتون اینجا که جای خوردن نیست..

ولی گوش ما بدهکار نبود و فردا شبم باز همون آش و ......

وااااای راستی گفتم آش دلمون آش کشید اونم رشته...

ای داد از روزایی که قربونت برم تو تو دلم بودی و من تو این شهر غریب هوس آش رشته کرده بودم

و هنوز که هنوزه یادم نمیره کسی نبود برام درست کنه....حتی حلیم....

هرچی هم بابا جون برام از بازار میخرید..مزه آش خونه رو نمیداد..و بازم میگفتم من آش میخوام

یه روز که یکی از همسایه هامون برام حلیم آورد با اینکه من تو خوردن غذای دیگران کلی احتیاط میکردم در

رو که بستم و دو انگشتی نشستم پشت در و همه شو تنهایی خوردم

حالا نخونی و بگی عجب مامان شکمویی....خداییش دست دلمون بود ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)