مادرانه های یک مــــــــادر

دختری درس خوان............

1392/6/28 22:54
نویسنده : مادر
165 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل جونم Happy Dance

دیشب ٦تیر ،٧رمضان دلت نخواد یه آش رشته ی  زدیم تو رگ که نگــــــــــــو 

 بعدش واسه نماز مغرب و عشا با خاله ف و بی بی جون و مامانی و بابا جون و بابا حاجی

رفتیم مسجد محله مون...

بعدش همگی رفتیم میدون امام یه چرخ زدیم تو بازار و بساط چایی گذاشتیم...

هرکی میدیدت میگفت واااااااای نازی نیگا اون دخمله بغل باباشه....

منم یاد خودم میفتادم که بچه نداشتم و هر نی نی رو میدم یه ماچی ازش میگرفتم

باباجونی هم برات چند تا کتاب گرفته مخصوص دخملی باهوشم Reading a Book

بی بی جون هم برات  یه لباس توپ توپی قرمز خوشمل برات خرید

گفتم کتاب یادم افتاد بگم دوست ندارم واسه بچه از پیش بیشتر چیزایی رو خرید

که اصلا بدرد بچه نمیخوره....

واااااااااااای از دست  سیـســـــمونی های  رنگا رنگ امروزی که بیشترشون اصلا درست نیس و شدن چشم وهم چشمی و عین خرید جهیزیه...

مثلا بچه نیم وجبی مداد رنگی داره....!!؟...دمپایی واسه ١٠ سالگیش هم داره...

خوب جانم سر وقتش بخر....اصراف حرام است رو واسه من و تو گفتن نه واسه سخنرانی

یادش بخیر بچه که بودیم یه عروسکایی ٦ تایی بودن عین هم  تو یه جعبه که قدشون یه وجب بود هر

کدوم موهاشون یه رنگ بود اینقده پاچه خواری دختر خاله مو کردم تا یکیشو بهم داد

اما الان بچه بدنیا نیومده هزارتا عروسک داره که غیر ممکنه اندازه اون عروسک پاچه خواریه من واسش

شون ذوق کنن

من و باباجونی هم هرچی که بتونیم برات میخرم اما سر وقت و به جاش... که تو هم لذت ببری

امیدوارم تو هم بزرگ شدی طرز تفکرت همینجوری منطقی و مورد رضایت خدا باشه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)