این روزها...
سلام دخملی جونماین روزا کلی خوش میگذره دور همیم
صبحا که بی برو برگرد بابا حاجی هواتو میکنه و میاد یه ماچی یه نازی
به هر حال یه کاری میکنه بیدار شی و براش کلی بخندی....منم که حریفشون نمیشم
سیر میخندی بعد همینکه گریه ت در میاد میگن بدو بدو بیا دخترتو بگیر....
چند وقت پیش باباحاجی صبح اومد بالای سرت و برات شعر قشنگی میخوند و میبوسیدت تا بیدار بشی
یادش بخیر این شعر ورد زبون کودکیای خودم بود
گل همه رنگش خوبه،بچه زرنگش خوبه،تو کتابا نوشته،تنبلی کار زشته
تنبل همیشه خوابه،جاش توی رختخوابه،پاشو پاشو صداش کن،از رختخواب جداش کن.....
کلی بغضمون اون صبح گرفت و حسودیمون شد بهت....یاد کودکیامون بخیر
15مرداد هم همه با هم رفتیم آبشار گنجنامه
بعدش هم تالار محل کار باباجون افطار دعوت بودیم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی