مادرانه های یک مــــــــادر

نی نی

1392/6/28 22:58
نویسنده : مادر
133 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر..یه دختر عمه جدید........

الان زنگ زدم احوال عمه ف رو بپرسم کی وقت داره واسه زایمان

که خودش جواب داد و گفت بابا من الان تو بیمارستانم دیشب ساعت3 بدنیا اومد ...

یه دخملی کوشولو....دلم کف کرده برا دیدنش...هنوز نمیدونم اسمشو چی میزارن

امروز11مرداده با این حساب من3 ماه و 23 روز ازش بزرگترم

پس یعنی وقتی دیدمش میتونم موهاشو بکنم

 ...............................................................

بعدا نوشت...

اسمشو گذاشتن نون الف زنین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)