مادرانه های یک مــــــــادر

به نام مهربانترین

1392/6/28 16:54
نویسنده : مادر
141 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم...

بلاخره تصمیم گرفتم دوباره نوشته های با تو بودن رو باز نویسی کنم..........

وبلاگت دنیای قشنگ من بود...

خیلی دوست دارم همراه با عکس برات شیرین مینوشتم از دنیای شیرینت...

اما ...  یه تلنگور تمام مسیرم رو عوض کرد.........

مینوشتم ولی از اینکه خاطراتت رو اینهمه بی در و دیوار همه میدیدن احساس دین میکردم...

شاید  وقتی بزرگ شدی از اینکه به راحتی تمام هر کسی میتونه خاطراتت رو بخونه ناراحت بشی....

یادمه وقتی من نوجون بودم همیشه دفتر خاطراتم رو لای هزاران کتاب و دفتر قایم میکردم

اما الان دارم همون دفتر رو از تو میگیرم و تو مکانی عمومی رهاش میکنم...

از خیلی ها که پرسیدم هم عقیده منید یانه...کلی مخالفت میکردن و میگفتن این چیزا و روزمرگی ها

تا چند سال دیگه برا هیشکی مهم نیست...

ولی من به عنوان یه مادر نمیتونم با خودم کنار بیام و حتی یک لحظه بخاطر کاری که میتونم انجام ندم

روزی خاطر عزیزت رو مکدر کنم...

فقــــــــــــــط بدون  زندگی من و بابا جونی با وجود تو هر روز شیرینتر و زیبا تره برامبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)