مادرانه های یک مــــــــادر

اولین مراسم شیر خواره حسینی ام...

1392/6/28 23:32
نویسنده : مادر
113 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر حسینی امفرشته

صبحی جمعه 3 آذر بود،بغل گرفتمت تا ببرمت مسجدی که برا اولین بار در 3 ماهگی

توی اون مسجدی شدی..فرشته

وخدا میداند چقدر خوشحال بودم که در آغوشمی و لالایی علی اصغر معصوم را برایت میخواندم

یادش بخیر پارسال4ماهه بودی،در واپسین وجودم،

که و تازه فهمیده بودم دختری قرار است مرا مادر صدا زند.. رفتیم مصلی همدانافسوس

همه بچه به بغل آمده بودند و من دستی زیر چادر

بر شکم داشتم و تو را نجوای حسین میدادم...

.............................

شکم نوشت:

اون روزا که حسابی دلم آش کشیده بود و نه آش خودم میچسبید نه بازار

وقتی وارد مصلی شدیم دوتا دیگ بزرگ کنار ورودی بود که مردم دست پر از کنارش رد میشدند

بابا جونی که آرزوش برآورده شدن خوشحالی من بود با هیجان گفت

بدو  شاید آش بدن................اما شیر بودنگران

حالا که یاد اون روز افتادم خنده ام گرفتابرو

حالا نگی چه مامان شکمویی ایشاا.. یه روزی خودت درک میکنیمنتظر

این لباسای متبرک رو هم یه آقای محترم جلوی درب مسجد بهمون داد

که تو اجازه نمیدادی پیشونی بندتو برات ببندمابرو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)