مه مه
الهی فدات بشم من که این 3 روزه برا اولین بار بجای اینکه دد
صدام کنی دنبالم راه میفتی و میگی مه مه
اینقده ذوقولیم میشه که نگو و نپرس یعنی 8 ماه و22 روزه بودی..
دو ماهه که بودی یادمه موقع گریه کردن عین بع بعی ها میگفتی مه
باز نفس میگرفتی باصدای کشیده و پیاپی میگفتی مــــه مـــه مـــــه..
شش ماهگی هم شروع به د د گفتن به معنی دست دست و آواز و..
و ب ب به معنی بای بای کردنت بود
اوایل8 ماهگی م با آب وتاب به به رو میگفتی که من حرصم در میومد
و الحمد ا..به ما هم مه مه گفتی و دلمونو بسی شاد کردی ...
همون روز (13دی) بابا حاجی اینا تو راه بودن که بیان دیدن بابایی و
صد البته دیدن من و تو ولی فقط برا 1 روز
فک کن اینـــــــــــــــهمه راه
امروز صبح 15 دی ساعت6 صبح رفتن و الان که دارم مینویسم
تازه نیم ساعتی میشه رسیدن حدود15 ساعت
ولی خیلی خوش گذشت...
آخه برا اولین بار دو تایی کوچیکت اومده بودن خونمون
خدا جون ممنون از اینهمه محبتی بهم داری
خودت نگهبان دل کوچیک دخترمم باش..مه مه