زارسون بابا
بابایی تو این 9 ماهه که گذشت مسول درجه اول خواب کردنت بود..
چون بقول خودش میگفت بیا پرواز
کنیم یعنی بغلت میکرد و میچرخوندت تا میخوابیدی
ولی از وقتی آپاندیس گرفت تو هم چسبیدی به من و اصلا بغل اون خوابت نمیگیره
تازه کلی هم گریه میکنی ..اونم خوشحال میشه که من مجبورم بلند شم و اون دراز بکشه
البته من که دستم درد میگیره و بیشتر سرگرمت میکنم به شیر دادن و لا لایی تا بخوابی..
تو امر خطیر پوشک عوض کرن هم یاری میکنه وقتی من دستم بند باشه ............
لقب هایی بهت میگه..............زارسون (یه اصطلاح از خودش در کرده)
که با آهنگ میخونه برات انیسم زارسوووووون...انیسم زارسووووووون
رووووووووو کپــیلوم...(یعنی بچه تپلم،که لقب کودکی خودش بود)
از وقتیم به دنیا اومدی وقتی میاد خونه بهت میگه سلام بر ضریه رسول خدا..........
سلام بر ملائکه الله...............
باباییه دیگه کاریش نمیشه کرد...........
فقط میدونم دم و باز دمش برای خوشحالی من و تو بوده تا به امروز...ایشاا.. که همیشه
سر زنده و آبرومند باشه و سایه پرمهرش بالای سرمون....
ایشاا...
دوستون دارم
ستاره های قمریت:
الان نیمه های ماه ربیع الاول اولین ماه از ماههای قمریه که تو 9 ماه و 15 روزه ای.........
چند سال پیش تو این ماه که میشد تو اسفند87.....من و بابایی روز به امامت رسیدن امام زمان(عج)عقد
کردیم و ماه رجب 89 ازدواج کردیم
حاصل عشقمون شدی تو که تو ماه شعبان افتادی تو دلم وشب قدر رمضان 100%
قطعی شدی برامون(فدات بشم من)
میگن بچه تو 4 ماهگی روح درش دمیده میشه که محرم 4 ماهگی بودی و سوم محرم اولین باری بود که
چنان لگدی زدی تو شکمم که بابایی رو صدا زدم به اونم زدییادش بخیر
و تو ایام فاطمیه بدنیا اومدیو با خودت صفا آوردی...
امیدوارم بتونم به پای زحمات بابای خوبت ،مادر خوبی و لایقی برات باشم و الان که این نوشته هارو
میخونی به این که هستی و اینجایی که نشستی راضی باشی و دعاگوی ما..
الهی که امام زمان همراه و نگهدارت باشه
مواظب دلت باش...همیـــن