مادرانه های یک مــــــــادر

اولین لیالی قدر دخترم....

شب قدرو آقا جون کجـــــــا تو احیا میگیری...یا صاحب الزمان مامان جونم سلام این شبها را با تو احیا می گیرم که در فردا های دور هرکجا احیا گرفتی مرا هم یاد کنی...فراموشم نکن دیشب شب 19 رمضان اولین شب قدر زندگیت بود که با خودم بردمت احیــــــا تو مسجد..تو هم که قربونت شم همش خواب بودی و موقع قرآن به سر هم داشتی شیر میخوردی... کلی دلم با جوشن گره میخورد که اسمتو میبردم...ای قربونت بشم همدم و همراهم...برات مادر کلی آرزوهای خوب خوب کردم...ایشاا..همه قدرای زندگیتو با معرفت احیا بگیری از همه شیرینتر این بود که میدونستم تو اون تاریکی فضای مسجد،مامان و بابا و خواهر و بابا جونی  هم نشستن و من هیچ غمی نداشتم جز دلی پر از گناه.....
28 شهريور 1392

کشف اولین نشانه مستندی که به آن می نازم

هرکی میبیندت میگه واااااااااااااااااااای چقد شبیه باباشه،یه سر سوزنم بهت نرفته واین کشفی بود خودم پیداش کردم که تا ابد این نشونه باقیه و مث قیافه ها عوض نمیشه کمتر کسایی هستن که خطـ های کف دستاشون 18 . 81 نیست و بقول معروف111 است مامانت از اون دسته111هاست که قربون111کوچولوی تو برم که مث مامانیه... ...
28 شهريور 1392

اولین ماه خدای عشقم

فرشته آسمونیم سلام ماه رمضانت مبارک.... دختری جونم امروز اولین ماه رمضان زندگیته، ماهی که توش فهمیدم خدا تو رو بهمون داد ماه رمضان کلی افطار رو سحرش صفا داره...مخصوصا حالا که تو هستی و خونوادم... هرچند خودمون دوتا بخور بخوریم راستی شد ماه رمضون و یاد روزایی افتادم که بچه بودیم ماه رمضون رو کله گنجشکی میگرفتیم...نازی وقتی دبستان بودیم قبل اذان مغرب با مامانم مسجد میرفتم و همه نماز میخوندن من و دخترهای هم سنم عقب جمعیت گرد هم نشسته بودیم و هر کی یه لقمه ای زولبیا بامیه ای پفکی بسکوییتی چیزی با خودش میاورد و با هم تقسیم میکردیم و مثلا افطار مهمون هم بودیم....وقتی نماز تموم میشد داد زنهای مسجد بلند میشید ک...
28 شهريور 1392

اولین میلاد

امشب به اتفاق بابا جونی خونه رفتیم مسجد امام حسین واسه جشن نیمه شعبان این اولین جشنیه که بردیمت مسجد بابا جونی رو واسه اینکه سید بود بردنش تا جایزه ها رو بده به کسایی تو قرعه کشی برنده میشن به کسایی هم که مهدی و نرگس بودن جایزه دادن مامانی هم یکی از اونا بود که این راکتای بدمینتون رو باتوپاش بهش هدیه دادن کلی برامون عید بود... ..الهم عجل لولیک الفرج.. ١٥ تیر ...
28 شهريور 1392

اولین دعای کمیل.........

سلام ستاره آسمونم امشب شب جمعه بود ..و اولین دعای کمیل قشنگ زندگیت رو باباجونی برات خوند..... مامانی من تو همه دعاها عاشق دعای کمیلم اونم کمیل حرم آقا امام رضا...... قربونش برم که بیشتر از 2 ساله لایق زیارتش نشدم اما میخوام تورو واسطه کنم و همین زودیا ببرمت اگه...خدا بخواد....
28 شهريور 1392

اولین چیزی دست گرفتی.....

الهی قربون اون دستای کوچولوی فرشته ایت برم که دیشب گذاشته بودمت وسط اسباب بازیات و بدو رفتم برات پوشک بیارم که... که هزار بار قربونت برم تا اومدم دیدم عصا کوچولوی ستاره یتو خودت برا اولین بار برداشتی و اونقده محکم تو دستتگرفته بودی و چنان تکون میدی و ذوق میکردی که فقط بگم جای بابایی اون لحظه خالی بود... ...
28 شهريور 1392

اولین روز پدر........

 سلام بابا جونیم این اولین سالیه که روز پدر رو نه فقط واسه اینکه مرد خونه مامانیم بودی بلکه واسه خاطر اینکه باباجون من شدی پیشا پیش بهت تبریک گفت باباجونی من که نمیتونم ترگل ورگل کنم برم بیرون برات کادو بخرم ولی قول میدم روز پدر کلی برات بخندم راستی مامانی جونمم خیلی دوست داره واست کادو بگیره تا از شرمندگی روز مادر دربیاد اما بیچاره ته جیبش قد یه ادکلن پول مونده که چون قراره مهمون بیاد و هیچی پول نداریم صبح نشده خودت هاپولیش میکنی چیزی هم الحمدا...تو جیبای خودت نیست که بیچاره کش بره پس ناچار و سر به زیر اما با کلی عشق و از ته وجود اینجا مینوسه که بیایی و ببینی شوهری جونم روزت مبارک با دستی پر از...
28 شهريور 1392