مادرانه های یک مــــــــادر

تنها به او می سپارمت

بهترینم سلام...این هم اولین تولد نور چشم خونه....تولدت مبارک روزگارم..   روزی که تو مال من شدی باورم نمیشد  که به همین سادگی ، تا هستم و هستی هست تو مال من خواهی بود...آن روز به راستی که روز تولد دوباره من بود.. من و بابا جونی به رسم عشق اون روز رو جشن گرفتیم یه جشن ساده و زیبا،خدا بود و تو بودی و یه کیک فندقی و من و باباجونی..  یه حرکت روزگار اومد اون روز دلم خیلی گرفت...من که دوستداشتم اون روز تو سرحال باشی از اول صبح برات آهنگ کودکانه تولدت مبارک رو گذاشتم و تو هی راست راست باهاش دست میزدی و بلند میگفتی دَ َس دس... یهویی سر ظهر بود صدای در اومد رفتم دیدم مهدی کوچولو پسر صابخونه است..یه کادو گرفته ...
29 شهريور 1392