مادرانه های یک مــــــــادر

جوجه طلایی

اینم از جوجه اردک گوگولی من که روزی 10 بار این نصفه جای سک سک رو بر میداره میزاره رو سرش و چش بسته  تو خونه دور میزنه تازه اول صبحی هم رفته خودشو وزن کنه...آخه فسقلی تو خوندن بلدی اونجوری زل زدی ببینی چند  کیلویی دیشب ساعت3 نصف شبه از خواب بلند شدی با بغض گفتی آب که دلم برات کباب شد بردم آب بهت بدم نگاه در کابینت کردی گفتی جوجه و بعد  نی نی.... آهنربا کوچولوهایی که عشق شبانه روزه توهستن هی جوجه و نی نی رو  میزدی تو لیوان آبت و میگفتی آب بادی....... یه تعرف آب خوردن شایدم همون شنای خودش باشه بعد زیر چشمی هم منو میپاییدی که ببینی از کاری میکنی ناراحتم یا نه منم واسه اینکه تو ذوقت نخوره یه لبخن...
29 شهريور 1392

شی...

چقد شیرین میشی وقتی از خاک انداز بجای مبلت استفاده میکنی و خودتو به زور توش جا میدی و میشینی راستشو بخوای وقتی بلد شدی با نی شیر بخوری نگات میکردم و خودمو کشتم از بس قربون صدقه ات میرفتم دیگه واقعا باورم شد دخی من بزرگ شده......خیلی دوست داشتم این پروژه رو یاد بگیری و بابایی شده عشقش که از مغازه برگشتنی برات شیر کوچولو بگیره و ماچ ازت بگیره.. الان که 1 ماهی میشه از نی خوردن میگذره که مینویسم ، ب لد شدی بری کنار یخچال وایسی و با اون لهجه گوگولیت  هی ریپیت بگی شی شی حقته بزارمت تو یخچال  پیش شیرا درتو ببندم از بس شیرینی یعنی چنان دقتی میکردی اینجا که  نی رو بزاری سر جاش تو این عکسم داد میزنه چقد برات نفس ...
29 شهريور 1392

آلبالوی مامان

سلام گل من الان که دارم برات مینویسم دو سه روزیه از سفر بر گشتیم.. تو این مدت کلی بهت خوش گذشت و خانوم شدی برا خودت....هر چند یه کوشولو آخرش... البته دوتا دندون دیگه هم در آوردی و یه دل سیر برا استقبال از اونا گریه کردی الان دخملم 8 تا مروارید داره.. دیگه خوشگل یاد گرفتی راه بری...بدو بدو دنبالت کنم بدویی... بصورت کاملا ماهرانه و با صدای ملچ خوشگلی ببوسی که برا اولین بار بابایی رو دیروز 22 خرداد بوس کردی کلاغ پر رو خوب بلد شدی...نی نای کردن و دس دسیت با مزه تر شده یاد گرفته هر وقت یه چیزی رو میخوای انگشتاتو بطرفم باز و بسته میکنی و مث طوطی پشت سر هم 4،5 بارمیگی بده بده بده بده بده . د...
29 شهريور 1392

یک روز بارانی

اون روز بارون قشنگی میزد.....دوتایی یعنی خودمو خودت زیر نم نم بارون با هم رفتیم میدان مجرد گردی خیلی به دلم چسبید که هر دوتامون زیر یه چتر با هم میرفتیم و بیشتر وقتا حس عاشقانه من گل میکرد و چترو میبستم این اولین باریه با تو زیر یه چترم........ و چقدر  شیرینه روزایی که دلم تنگ میشه و پر از سکوت .... تو میشی همدم من میشی هم گام و دوست جونی من و عشق است روزایی که با تو تنهایی قدم میزنم بیشتر وقتام با تو تو حیاط تاب تاب عباسی به راهه و تو با اون لهجه خوشگلت میگی تا تااااا و من میمونم و تو یه گاز محکم با تو آسمون قشنگتر از ایناست................... کدوم تابه که دلش بیاد تو رو جز تو بغل من جایی بندازه.........
29 شهريور 1392

دختری بلا......

اول بزار یه کم بخندم حالا سلام آخه از دیشب تا حالا هی من میگم کو این کارت ملی من؟؟؟ الان بابایی رفت پوشکتو بندازه تو سطل پوشک یهو با عصبانیت گفت آخه کارت شناسایی ملیت لای پوشکا چیکار میکنه آخ مردم از خنده معلومه دیگه ........کار عمه من نبود که کار کار دخترش بود ...
29 شهريور 1392

گل لاله من در لاله جین..

اون جمعه که حیدره بودیم این جمعه رو هم بابا جونی لطف کرد ما رو آورد لاله جین.. سه چهر بار اومده بودیم اینجا اما تا حالا سه نفری نیومده بودم .. یادش بخیر یه بار اول4 ماهه بودی گمونم بی بی حاجی رو آوردیم گفیم بریم یه جا همش سفاله اومد اصلا خوشش نمیومد و زیادی اهل دکور و اینا نبود.. میگفت بگین شهر زباله یا میگفت تفاله اما اگه رویی فروشی بود به زور باید میبردیمش خونه خلاصه کلی خوش گذشت... اول رفتیم پارک اول لاله جین و بساط کباب راه انداختیو تو تو کلی بدو بدو میکردی.. من  برعکس بابا جونی عاشق  گوجه کباب و تو عاشق ناخونک و خرابکاری.... اونجا برای اولین بار سوار تاب پارک هم شدی... البته خودت که از این تابا ...
29 شهريور 1392

الهی شکــر

هی شکر تو دخمل خودم امشب 1 سال و 17 روزه ای یاد گرفتی در اوج با مزگی بگی الهی شکر البته اداشو در میاری بهت میگم مامانی بگو الهی شکر: سریع دستاتو تا میتونی بلند میکنی به آسمون و سرتو میگیری بالا و کف دستاتوباز باز میکنی ...البته زیر چشمی نگاه من میکنی که عکس العمل منو ببینی بعد همون صدای همیشگی که مثلا موقع اذان دادن از خودت ورد میخونی میگی ابَــــــــــــــــــــــرَبابر........ ...
29 شهريور 1392

رفیق پیک نیکی من

سلام گل قشنگم..اینم از فروردین قشنگی که گذشت امسال 3 روز قبل تولدت، شهادت حضرت زهرا بود که بردمت مسجد 3 راه.. چون پارسال گل من تو ایام فاطمیه بدنیا اومدی پس وظیفه خودم دونستم ببرمت.. تو تاریکی روضه بلند شدی و لای زنا تاتی تاتی راه میرفتی و همه تو رو نشون میدادن و بوست میکردن با همون مقنعه کوچولوی مشکی محرمت.. من که از دور مواظبت بودم تا راحت باشی یهو دیدم نشستی بغل یه خانم میانسال اونم سفت بغلت کرد فهمید اشتباه گرفتی چراغا که روشن شد نگاش کردی بعد بلند شدی و دنبال من گشتی منم دو قدم اونطرفتر گرفت سیـــــر ماچ مالیت کردم.. قسمت مردونه هم که با یه پرده جدا بود بیشتر روشن بود همه اش میدویدی بری اونور الان دیگه کلی بلدی شیر...
29 شهريور 1392

چه خدای خوبی داریم...............

سلام تمام عشق من ... سلام معصوم ترین پاره تنم... خدارو بخاطر همه خوبیهایش سپاسگذارم... بخاطر عشق ..بخاطر من.......بخاطر تو چند ساعتی بیشتر نمانده تا زیر گوشت زمزمه کنم...          همدم روزگارم اولین سالگرد ت و لد ت مب ا رک باور نمیکنم که چقدر زود گذشت...به راستی که زیباترین روز روزگار رفته ام روز تولدت بود تو اولین کسی بودی که لذت مادر شدن را و عنوان زیبای مادر را به من داده ای تو زیبا ترین هدیه خدای خوب منی تو لذت تمام روزهای رفته و نیامده ام شده ای... برایت بهترینها را آرزو میکنم...خدا را .. صبر را...عشق را...خدا را.. در این لحظه که برایت مینویسم چند دقیقه ا...
29 شهريور 1392