دخملی با طبع گرم و خشک...
بابا و دختری و مامان راهی بازار...
از جلوی تمام ویترینهای عروسک فروشی که رد میشیم
هزار بار با هیجان میگی...بااااجی
همون باب اسفنجی خودمون.....
عاشق این ذوق کردنتم ولی چون ماطبق برنامه و شعارمون قراره هرچیز به موقع خودش خریده بشه
هنوز برات عروسک بزرگ نخریده بودم جز چند خرس و قورباغه که خودم قبل تولدت داشتم...
حالا حس کردم وقتشه برات یه عروسک بزرگ بخرم که اندازه یه بچه نوزاد باشه
تا باهاش بازی کنی...ادای منو در بیاری
یه نی نی شو برات خریدیم که
همون شب اول پاپوشاشو درآوردی و پاشو میاوردی بهم نشون میدادی میگفتی پااا
دست تو چشاشم میکنی میگی شم
میزاریش رو شونت میزنی به پشتش میگی هاپو لالا خوابی...........
جریان این هاپولالا:
کنار خونمون دارن ساختمون میسازن و نگهبانش سگ داره..
شبا کلی سر و صداشون میاد که پارس میکنن
یه شب که واقعا کلافه ام میکردی و نمیخوابیدی
خواستیم مثلا بترسونیمت ..پتو رو کشیدم روت گفتم
وووووی هاپو برو ....هاپو برو دخترم خوابه....هاپو برو بخواب..
تو با اعتراض و ناراحتی گفتی...هاااپو بیا لالا...
حالا هر کی میخوابه میری طرفش میگی..هاپو لالا خوابی.........
پنجره هم که باز باشه کلی وای میسی زیرش و هاپو رو صدا میزنی
هر محوطه خالی بزرگ مث جلوی خونمون یا مسیر خالی بین شهری رو هم ببینی
سریع دست میکشی میگی هاااپو لالا..یعنی اینجا هاپو هست
بگذریم از هاپو..دو روز بود آب ریزش بینی داشتی بردیمت دکتر بهت دارو داد و الان که 1 روزه مصرف
میکنی خییلی بهتر شدی ، بخاطر دور سرت که خیلی وقته تغییری نکرده به دکتر گفتم,
دکترعمومی بود و درمان سنتی هم میکرد تو یه نگاه گفت باید طبع کوچولوتون خشک باشه...
پس زیاد مهم نیست..مثلا گفت خیار شور دوست داره و.....کلی از خصوصیاتتو گفت..
خشکی پوستت تو زمستون...خواب عمیق و...
تاکید کرد بهت سیب زمینی سرخ شده ندیم و بسیار زیاد سوپ جو و ماهی باید بخوری...
تو هم که عاشق سیب زمینی بودی.....
برگشتنی از بس جلو ویترینا گفتی بااااجی بابایی یه بزرگشو برات خرید
که همینی بهت دادمش با شوق بغلش کردی و دماغشو بوس میکردی...کاش زودتر میگرفتم
حالا تلوزیون که میبینی عروسکاتو به صف رو مبل میزاری باجی هم بغلته و پویا نگاه میکنی..
عشقمی .......حسابی