دومین رمضان با دخترکم
امسال دومین رمضان دخملی من بود
رمضانی پر از خیر و برکت..
این رمضان رو همراه خالی دندونی تموم کردیم.........
اینقد با خاله خو گرفته بودی که الان که چند روزه از رفتنش میگذره تو خونه صدای
(باطی) صدا زدنت هنوزم میاد..
کلی شیرین زبون شدی...
میری جلو یخچال میزنی به در یخچال میگی( بسسسسسس) ولی اون (س) رو چنان
رو زبونی میگی که آدم غش میبره از خنده...منظورت بستنیه
کلا کلمه (س) رو چنان رو زبونی میگی که من قند تو دلم آب میشه..همیشه دلم میخواست
بچه ام رو زبونی حرف بزنه....
به بابا جون میگی..بابا جی
به منم هر چی التماست میکنم بگی مامان جون فایده نداره و خیلی شیرین میگی..مامانم
گوشی موبایلم میزاری پشت گوشت میگی (علــــــــــــی)یعنی الووووووووو
یه روزم بهت گفتم مامانی برو الووو مامانی رو بیار
رفتی گوشی تلفن خونه رو از جا کندی آوردی
مث قبلا علاقه به تلوزیون نشون نمیدی ولی باب اسفنجی
یه کارتونه که محبوب بچه هاست اولش یه آقایی میگه کوچولوی دندون خرگوشی
همه میگن باب...اس...فن........جی
تو که پای تلوزیون نمیشینی ....اما با تمام احساس داشتم باهات بازی میکردم
بهت میگم کوچولوی دندون خرگوشی
محکم میگی بــا ..جی
حالا شدی سوژه بابا هی بهت میگه خرگوشی
تو هم هنوز حرفش تموم نشده میگی بـــا جی..
از نی نای نایتم هر چی بگم کم گفتم..
لازمه یه آهنگ ساده از پیام بازرگانی ها پخش بشه سریع باهاش خودتو قر میدی
الان که دارم برات مینویسم روز عید فطره...کلی دلم گرفته بود چون صابخونه جوابمون کرده بود
چقد دلم گرفته بود که رفتیم دنبال خونه...........اما از ته دل از خدا خواستم بهمون کمک کنه
الحمدا... یه خونه نقلی خوشگل پیدا شد که میگفت 17 رهن کامل به بابا جونی دادش 15
خیلی خوشحالم....ایشاا.. خونه شادی باشه...خیلیم خونه خوشگلیه
و این میشه دومین اسباب کش با دخترم