شیرینترین سنو هام........
مهرماه 1390 اولین سنوم رو تو دهدشت پیش دکتر ابراهیم دانشمند واسه تست سلامتیت با خاله ح رفتیم..قربونت برم که هزار بار نگاش میکردم تا سنوی بعدیت.. 28آبان90دومین سنو 17 هفته و4 روز که یکی از شیرینترین لحظات زندگیم بود وقتی فهمیدم دخملی... وای که اون شب بارون قشنگی میبارید...بابا جون بیرون وایساده بود که بفهمه تو گل دختری یا شازده پسر...همینکه دکتر پیشوا گفت جنسیت:دختر...گفتم واااااای کافر... کافر هم یه کلمه ورد زبون منه که وقتی دلم غش میره واسه یه چیزی یا به جای جمله دلت میاد میگم... دکتر با ناراحتی گفت چیه دختر مگه بده چرا ناراحتی...منم با ذوق گفتم نه خانم دکتر این یه ناز بود باهاش کردم من عاشق دخترم... منم با...