مادرانه های یک مــــــــادر

قار قار مامان

سلام قار قاروی عزیزم.. همینکه 10 ماهه شدی شروع کردی به قار قار کردن............. وایی که چه بامزه تو خونه میگردی و میگی قااا قاااار و من و بابایی غش میریم از خنده.. تازه به بخاری هم اشاره میکنی میگی بوووووووف ولی بلافاصلع شیرجه میری براش.. یه چیزی رو که از زمین برمیداری خودت دستتو به حالت منع  تکون میدی میگی تیخخخخخخخ بعدش میچپونیش تو دهنت کنترل تلوزیونم برمیداری به طرف تلوزیون بلند میکنی و یه چند ثانیه کنترل رو بالا نگه میداری مثلا میخوای  تلوزیون رو روشنش کنی........فسقلی   ...
29 شهريور 1392

شیطونک مامان

فدات بشم اینجا خودت رفته بودی تو چهار چوب روروئک نشسته بودی حالا میخواستی سعی کنی در بیای و نمیتونستی   از قدیم گفتن سر شیر بازه حیای گربه کجاست اینم سعودت به بالا ترین نقطه خونه برای رسیدن به گوشتی که تازه خریدیم این اولین سعودت به اینجا بود که پشتی رو انداختی و پا گذاشتی روش و رفتی بالا... سبد اسباب بازیاتم روزی صد بار شیرجه میری توش و خالیشن میکنی که یه دونه یه دونه که بندازی یه ربع ساعتی همونجا درگیری   صبح همینکه از خواب بلند میشی بدون اینکه گریه کنی کل خونه رو دور میزنی تا برسی در اتاقی که بابا جون توش درس میخونه و بعد در میزنی.... تو آشپز خونه بودم که صداتو ،داشت...
29 شهريور 1392

دد در حال خرابکاری

  سلام د د یه هفته ای میشه که  10 دقیقه ای یه بار خودتو به این برچسبا میرسونی و با نوک دوتا انگشتت انگار که میخوای نیشگونش بگیری با دقـــــــت تمام میفتی به جون لبه برچسبا که بکنیشون ومن هی بدو میام میگم نکن ..اما عـــاقبت      اینم از خرابکاریی سرکار علیـــه است که برچسب کاشیا رو  پاره کردی و از ذوق بیش از حد داری دس دسی میخونی(یعنی مامان از چش قلمبه کردن و تشر زدنت اصـــــلا و ابدا نمیترسم) و مهر استقلال طلبیتو محکم میکنی   و این تصویر آدمک هم یکی از صفحات کتابهای هوش 9 تا 12 ماهگیته که هر وقت میبینیش دستتو میزاری روش و با یه عالمه جیغ میگی دد و هزار بار باز نگاه من ...
29 شهريور 1392

دستت درد نکنه........

و خیال کن گفتم سلام  فقط بهم بگو اگه خودت جای من بودی الان چیکار میکردی.. مثلا اومدم پیشت یه عکس هنری ازت بندازم زووووووم کرده بودم رو صورتت و داشتم تمرکز میگرفتم که تو یه زاویه جالب ازت عکس بندازم اما هرچی صدات میزدم مامان جونی منو ببین میــــــــــــووو....جیک جیک جیک.... و هر صدایی تو بگی ما در آوردیم که نگامون کنی و همچنان به عکس زوم شده ت ذل زده بودم واسه شکار یه لبخند قشنگت کــــــــــه یهو  همینجور که سرت پایین بود خندیدی و با تمام وجود گفتی دد نگامو از دوربین برداشتم ببینم چی نظرتو اینقد جلب کرده.... وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خــــــــــــــــــــــــــ...
29 شهريور 1392

دختری باج خور اوف شد..

موقع آشپزی که میشه دس بردار نیستی و دست به دامانم میشی که بغلم کن و من اون لحظه هر باجی بهت میدم تا به غذام برسم ریختن یه عالمه کاسه و قاشق جلوت... ریختن میوه ها..قوطی سرلاک... اسباب بازیات و ....... 6 بهمن:   6 بهمن بصورت جدی جدی رفتی رو چهار دست و پا و زدی تو دنده 3 به بالا اما همچنان هوای خودتو حسابی داری بقول همدانیا گُوگَله   کردی 6 بهمن" از هر بلندی باید بالا بری انگار من اگه بلند شم سریع خودتو بهم میرسونی و با چنگ زدن به لباسم و کلی تلاش بلند میشی  سرپا.. عاشق چنگ زدن به روتختی و سعود به بالای اونی..البته در حد دید زدن ..... و امروز در حال سعود سقوط کردی و...
29 شهريور 1392

دختر چپکی من

کلا طرف چپ بدنت یه نشونه های جالبی داره برام اولین دندونت طرف چپت بود رو دست چپ غلط میزدی و دمر میشدی اولا فقط دست چپتو برای بای بای کردن و دس دسی تکون میدادی ولی گمون  کنم با دست راست باید بنویسی... چپکی من اینم  تیزی مرواریدای مرواریدم... نفسم سه تا از بالا دندون داری در میاری که اولیش نیش چپته و بعد کناریش و بعد نیش راستت..   پای چپت یه نشونه سبز خوشگل داره که اینجا 29 روزه بودی که مامان بزرگ بابا جونی دیدش و داره نگاش میکنه(یعنی تو میشی نتیجه شون) ...
29 شهريور 1392

فرهنگ لغت نباتم..

سلام نقل و نباتم امروز اومدم دیدم تو آشپزخونه یه دستمال کاغذی رو تا ته داشتی خالی میکردی البته اینجوری نه هاااا کلی کیف میکردی و میخندیدی تصور کن:یکی بکش بنداز،کله بعدیشو میبینی باز اون یکی رو بکش بنداز...باز کله بعدی رو میبینی..باز اون یکی.. یه هفته ای میشه  زبونتو مث نیش میاری بیرون و دور لثه بالاییت میچرخونیش و یه ورد عجیب غریبم باهاش میخونی،چیزی شبیه این (له وه له له وه) ودیشب بابایی با خوشحالی داد زده آی دندونای دختـرم داره بیرون میاد منم نگاه کردم دیدم رو لثه های قلمبه شده ت دو تا خط  جای دندونت پیداست البته هنوز زیر پوستن و تیزیشونو حس نکردم ایشاا.. چند ...
29 شهريور 1392

زارسون بابا

بابایی تو این 9 ماهه که گذشت مسول درجه اول خواب کردنت بود.. چون بقول خودش میگفت بیا پرواز کنیم یعنی بغلت میکرد و میچرخوندت تا میخوابیدی ولی از وقتی آپاندیس گرفت تو هم چسبیدی به من و اصلا بغل اون خوابت نمیگیره تازه کلی هم گریه میکنی ..اونم خوشحال میشه که من مجبورم بلند شم و اون دراز بکشه البته من که دستم درد میگیره و بیشتر سرگرمت میکنم به شیر دادن و لا لایی تا بخوابی.. تو امر خطیر پوشک عوض کرن هم یاری میکنه وقتی من دستم بند باشه ............ لقب هایی بهت میگه.............. زارسون (یه اصطلاح از خودش در کرده) که با آهنگ میخونه برات انیسم زارسوووووون...انیسم زارسووووووون رووووووووو کپــیلوم ...(یعنی بچه تپلم،که لقب کودکی خ...
29 شهريور 1392

9 ماهگی اولین چهار دست و پا وایسادن و بلند شدنت

 ماهگی اولین باریه رفتی رو چهار دست و پا با رعایت تمام جوانب احتیاط... اینقده آروم یه ،یه دقیقه ای وایسادی و به اینطرف و اون طرفو نگاه میکردی و تکون نمیخوردی که مبادا با کله بیفتی و اولین باری خودت دست به چیزی میگیری و بلند میشی اولیشم پای بنده محترم رو گرفتی و بلند شدی... ...
29 شهريور 1392