مادرانه های یک مــــــــادر

شی...

چقد شیرین میشی وقتی از خاک انداز بجای مبلت استفاده میکنی و خودتو به زور توش جا میدی و میشینی راستشو بخوای وقتی بلد شدی با نی شیر بخوری نگات میکردم و خودمو کشتم از بس قربون صدقه ات میرفتم دیگه واقعا باورم شد دخی من بزرگ شده......خیلی دوست داشتم این پروژه رو یاد بگیری و بابایی شده عشقش که از مغازه برگشتنی برات شیر کوچولو بگیره و ماچ ازت بگیره.. الان که 1 ماهی میشه از نی خوردن میگذره که مینویسم ، ب لد شدی بری کنار یخچال وایسی و با اون لهجه گوگولیت  هی ریپیت بگی شی شی حقته بزارمت تو یخچال  پیش شیرا درتو ببندم از بس شیرینی یعنی چنان دقتی میکردی اینجا که  نی رو بزاری سر جاش تو این عکسم داد میزنه چقد برات نفس ...
29 شهريور 1392

عاشقتم

عاشقتم وقتی که میبینم چقد به خودت زحمت میدی تا گنده ترین دمپایای سف کشیده جلوی در رو بپوشی....... عاشقتم وقتی اینهمه مهربونی که موقع شیر خوردن میخوای هم مامان خودت باشم هم مامان هر وسیله ای دست تویه.. از عروسک آهنربایی در یخچال گرفته تا اسباب بازیات و کنترل تلوزیون و دستمال کاغذی و هرچی تو دوست داری .. لباس منو بلند کنی تا شیر بخورن و با صدای مرچ و مرچ ادای شیر خوردن رو براشون در بیاری.. عاشقتم وقتی  یکی دنبالت میکنه تو شیرجه میپری بغلم و همه دنیای خوت رو مادر مطلق میدونی.. عاشقتم وقتی من از ته دل بوسه بارونت میکنم و تو هم با اون دهن کوچولوت یه عالمه بوس بوس میای طرف من که البته نص...
29 شهريور 1392

آلبالوی مامان

سلام گل من الان که دارم برات مینویسم دو سه روزیه از سفر بر گشتیم.. تو این مدت کلی بهت خوش گذشت و خانوم شدی برا خودت....هر چند یه کوشولو آخرش... البته دوتا دندون دیگه هم در آوردی و یه دل سیر برا استقبال از اونا گریه کردی الان دخملم 8 تا مروارید داره.. دیگه خوشگل یاد گرفتی راه بری...بدو بدو دنبالت کنم بدویی... بصورت کاملا ماهرانه و با صدای ملچ خوشگلی ببوسی که برا اولین بار بابایی رو دیروز 22 خرداد بوس کردی کلاغ پر رو خوب بلد شدی...نی نای کردن و دس دسیت با مزه تر شده یاد گرفته هر وقت یه چیزی رو میخوای انگشتاتو بطرفم باز و بسته میکنی و مث طوطی پشت سر هم 4،5 بارمیگی بده بده بده بده بده . د...
29 شهريور 1392

یک روز بارانی

اون روز بارون قشنگی میزد.....دوتایی یعنی خودمو خودت زیر نم نم بارون با هم رفتیم میدان مجرد گردی خیلی به دلم چسبید که هر دوتامون زیر یه چتر با هم میرفتیم و بیشتر وقتا حس عاشقانه من گل میکرد و چترو میبستم این اولین باریه با تو زیر یه چترم........ و چقدر  شیرینه روزایی که دلم تنگ میشه و پر از سکوت .... تو میشی همدم من میشی هم گام و دوست جونی من و عشق است روزایی که با تو تنهایی قدم میزنم بیشتر وقتام با تو تو حیاط تاب تاب عباسی به راهه و تو با اون لهجه خوشگلت میگی تا تااااا و من میمونم و تو یه گاز محکم با تو آسمون قشنگتر از ایناست................... کدوم تابه که دلش بیاد تو رو جز تو بغل من جایی بندازه.........
29 شهريور 1392

دختری بلا......

اول بزار یه کم بخندم حالا سلام آخه از دیشب تا حالا هی من میگم کو این کارت ملی من؟؟؟ الان بابایی رفت پوشکتو بندازه تو سطل پوشک یهو با عصبانیت گفت آخه کارت شناسایی ملیت لای پوشکا چیکار میکنه آخ مردم از خنده معلومه دیگه ........کار عمه من نبود که کار کار دخترش بود ...
29 شهريور 1392

اولین بوس.یه بوس واقعی واقعی

الهی قربون اون لبات برم که همچی بهم میچسبونیشون و ملچ صدای بوس میدی برای اولین بار 14 اردیبهشت ازت عاجزانه داشتم درخواست بوس میکردم که یهو چنان بوسی  لپ راست منو کردی که میخواستم خودم و بابایی خفه ات کنیم از بس شیرین  شدی.. وحالا دیگه بجای اینکه دهنتو 180 درجه باز کنی و بزنی به سرو صورت ما که یعنی بوسیدی یه ماچ شیریــــــــــــن میکنی که آخرش میدونم برای تشکر باید یه گاز درست حسابی ازت بگیرم ...
29 شهريور 1392