مادرانه های یک مــــــــادر

برنامه مورد علاقه رمضان دختری

  این برنامه مورد علاقه دختریه که موقع سحر پخش میشه و عاشقشه اسمش سر سفره خدا هست تو این برنامه یه آدرسی رو دادن گفتن از شب قدرتون عکس بفرستیم دختری با سرعت میاد میگه مامان مامان بیا ww ir رو داره میگه بیا یادش بگیر تا فکسمو بفرستم ...
25 خرداد 1396

جملات و روزانه های پسری

پسری وقتی بخواد دختری رو صدا بزنه: آآآآجی قاشق و چنگال:گاگا خانوم:خانوووو آقا:آگا کنترل تلوزیون:توتورول غذا خوردن :هاااام اکثر حیوانات چهار پا هم گاو هستن و انگشت میکشه میگه:گااا گربه ترسناک ترین موجود موزی براشه که بهش میگه:موووو بستنی:بعی تمام بچه ها هم براش نی نی هستن جوجه:جوجو اسب:پتیکا مورچه و هرچیز شبیه:لولو شربت:ش بع بعد چون همیشه شربتو با نی میخوره پشت سر هم میگه ش بع ،نی بی بی و ننه و دایی و عامو و عمه هم بلده همیشه میگف بابایی ولی چن روزه مث بچه گیای دختری یاد گرفته باباجی میگه یعنی باباجون مااااااااماااااایی هم پایه همیشگی اصوات خونه است با همین لحن گل :گووو انگشتت رو آجی گاز گ...
25 خرداد 1396

خلاصه ای از ظهور یک عشق به نام پسر

خوب حالا یه کم راجب پسر عزیزم بنویسم که روحی دوباره پیدا کنه این وبلاگ از قدمش عشق کوچولوی دوم خونه ما دی سال94 مامان و بابایی رو خوشحال کرد از وجود کوچولویی که معلوم نبود دخمله یا پسمله من از 40 روزگی به بعد بسیار بسیار بد حال بودم و علائم عمومی بدنم و یه سری نشانه هایی اتفاق افتاد که دکتر بهم موندن و نموندن نی نی مون رو 50 "50 اعلام کرد و بهم گف با خداست و یه عالمه دارو بهم داد و گف برو استراحت مطلق علائم من کم نشد و حتی کسی نبود بیاد پیشم همدان و من با وجود آجی کوچولوی 3 ساله نمیتونستم که استراحت مطلق کنم و یادمه چقد بیچاره آجی از حالت تهوع شدید من نگران بود و دلش برام میسوخت من تا 3 ماهه شدم امیدم به موندن این بارداری 100 درصد ن...
25 خرداد 1396

اولین باری که از دو عشق مینویسم

  به گمانم همین تصویر که اولین تصویری از شما دو عشقم هست که میزارم تو وبلاگتون کافیست تا بفهمی چقدر دنیای خواهر برادریتان گرم و کودکانه و دلچسب است. دوستون دارم ️ ️ ️ ...
25 خرداد 1396

شروعی دوباره

سلام دنیای مادرانه من سلام نی نی وبلاگ سلام کودک تنها مانده درون من در این صفحات مجازی دقیقا الان نمیدونم از کجا باید بنویسم از وقتی که 2 ساله بودی یا از وقتی که پروژه بای بای  پوشکت تموم شد با موفقیت از وقتی که توبد 3 سالگیت رو گرفتم عکسی پیدا کنم و بزارم یا از روزی که فهمیدم باز هم احساس مادرانه ام گل کرده و تپشی در درونم حس میکنم و تو 3 سال و نیم بیشتر نداشتی که دیگر لذت داشتن یک موجود دوستداشتنی که قرار است خواهر یا برادرت باشد باز هم لذت لپ لپ داشتن در درونم که پسر است یا دختر یا بگویم از روزهایی که فهمیدیم واقعا میخواهی برادر دار شدی از شدق تو و بوسه هایی که در آن همه وقت تا دنیا آمدنش بر شکمم میزدی از احساس ...
24 خرداد 1396

روزانه های شیرین من..

سلام دخترکم امروز 2 سال و 2 ماه و 2 روزه شدی..تازه نیمیه شعبان هم هست ..الهم عجل لولیک الفرج امروز طبق معمول روزهای گذشته ،دست در دست هم عین دوتا دوست مسیر خونه تا مسجد رو شعر میخوندیم و قرآن و بدون توجه به اطرافم که کسی هست یا نه با هم مسابقه دو میزاشتیم .   با تو مسافت  کوچه پس کوچه های پرچاله چوله و عاری از  همنشین این شهر برام زیباترین مسیر دنیاست باور کن این حرفا شعر و دور از حقیقت نیست هرچند وجود تو همیشه برکت بود هرچند بوی آرامش بخش یک نوزاد شیر خوارتنها کافیست برای خوشبخت ترین مادر دنیا بودن اما دقیقا این یکی دوماه که بابایی بیشتر سرگرم درس هاشه و تلاشش واقعا تحسین برانگیزه برام منم از تنهایی هامون ...
23 خرداد 1393

سال 1393 مبارک...

این هم از جلد جدید دفتر عمرمون قربون جلدای دفتر عمر تو برم که این دومین جلده کنار میزاری... با تو  و بابای مهربان خانه مان همه چیز شیرین است... و وقتی هیجان سال جدید به آن افزوده شود که صد چندان بازدمها بیشتر به دل می نشیند و چه لذتی داره که امسال لحظه تحویل به تقلید از منو بابایی اینقده بلا شدی که  تو هم منو بوسیدی و گفتی ماما عیدی مبارَ...بعد هررررررررری میخندیدی الهی که عید تو هم مبارک باشه نبض زندگیم.. امسال سال ویژه ایست برای من و تو و بابایی سالی که نتیجه زحمات بابایی اگه به ثمر برسه تمام زندگیمون مسیرش تغییر خواهد کرد... ایشاا.. بابایی قبول میشه و دیگه از این غریبی خلاص میشیم البتخ نامردی ن...
12 ارديبهشت 1393