کودکی که بر آسمان بلند خواهد شد.........
روزگار من سلام این روزها که میگذرد،همین روزها که شیرینتر میشوی و به کمتراز مویی خنده ات بند است و همین است که آتش به جانم میزند وای خدای من تو هم اکنون هم سن شیر خواره کربلایی و فردا که قرار است تو را همچون اربابمان، در مقابل چشمان رباب بر دستهایم بگیرمت و اشکریزان تقدیم خدایت کنم... وای شیرینکم ....... هق هقم را نگرفته بر دست،با تمام وجود میشنوم... کودک فردایم آنقدر روضه خوان نیستم که بتوانم بزرگی شیرخواره برآسمان بلند شده ی کربلا را برایت باسوز بنگارم اما همین را از من بگیر که مادرت تو را همچون او به آسمان بلند خواهد کرد و از خداوند خواهد خواست... آری...