بادمجون من
ای روزگار10 ماهگیت هم مث باد اومد و رفت.... داری تو خونه دایی 11 ماهه میشی و بابا جونی کلی دلش الان برات تنگ شده اینا رو براش مینویسم تا بیاد ببینه و یه دل سیر دلش غش بره برات.. به بابا بزرگ و مامان بزرگ اشاره میکنم میگم بگو حـــــــااااااااجی.... میگی حاجززززز هرجا که لیوان ببینی ورش میداری و سر میکشی و میگی آپ آپ میری تو آینه و با عشق به خودت میگی هــــت وقتی همه دار بهت توجه میکنن واسه خودشیرینی هم شده سریع میگی دس دس دس حدودا 1 دقیقه ای میتونی سر پا باایستی بدون کمک ولی قدم هنوز بر نداشتی جز تاتی تاتی با کمک که من هی میگم تاتی تـــــاتی تو میگی دا دا ، دا دا این یه هفته ای میشه...